فرشته

دلم گرفته فرشته نجات... گاهی که دلم به اندازهء تمام غروبها می گیرد چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست از دل هر کوه کوره راهی می گذرد و هر اقیانوس به ساحلی می رسد و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد ازچهار فصل دست کم یکی که بهار است من هنوز ترا دارم

بع بعی

 این عکس خیلی بانمکه

دوسش دارم آدمو یاد خیلی چیزا میندازه

مگه نه؟؟؟

تو می دانی

خدایا

جز تو کسی شایسته عشق ورزیدن نیست

جز تو کسی لایق پرستیدن نیست

جز تو کسی آماده محبت کردن نیست

جز تو کسی خریدار اشکهایم نیست

جز تو کسی دوستار من نیست

جز تو کسی چشم به راه من نیست

جز تو کسی بی قرار روزگارم نیست

جز تو کسی نگران قدمهای مانده در راهم نیست

جز تو کسی مهربان تر نیست

جز تو کسی آرام دلم نیست

جز تو کسی دانا به اسرارم نیست

جز تو کسی داروندارم نیست

جز تو کسی صاحب این قلب بی قرارم نیست

جز تو کسی دراین روزگار تنهایی نیست

جز تو کسی مزد با تو بودن نیست

و جز من کسی نیازمند با تو بودن نیست

و آری جز تو کسی دلیل بودن هر صبح و شبم نیست

و تو می دانی و من

هیچکس بی منت و ناز

خواهان من و ما و این دل و صد ها دل تنهای دگر

                 نیست

و تو می دانی همه را می دانی ......

و بی تو...

روزگارم بهتر از این نیست

                                                                                                   قاصدک