poem

 I am alone in the world, and yet not alone enough 

I am alone in the world, and yet not alone enough
to make each hour holy.
I am lowly in this world, and yet not lowly enough
for me to be just a thing to you,
dark and shrewd.
I want my will and I want to go with my will
as it moves towards action.
And I want, in those silent, somehow faltering times,
to be with someone who knows,
or else alone.
I want to reflect everything about you,
and I never want to be too blind or too ancient
to keep your profound wavering image with me.
I want to unfold.
I don’t want to be folded anywhere,
because there, where I’m folded,
I am a lie.
And I want my meaning true for you.

-Ranier Maria Rilke 
  

سلام دوباره

سلام

من اومدم دوباره

خیلی وقته که چیزی ننوشتم

چای

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ای است هول هولکی و دمدستی. این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات رارفع نمی کنند.این چای خوردنها دل آدمرا باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سراجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی. دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجیاست. پر از رنگ و بو. این دوستی ها جانمی دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردنبرای فرستادن اس ام اس ها و ایمل های صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبیبه تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. مینشینی باشکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده درفنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجام رنگ می دهد که انگار در آن مرکبچینریخته بودی نه چای. دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد.بایدانتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظربمانی باید صبر کنی.آرام باشی ومقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی.عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش